رزمندگان

خط ولایت تا آخر تاریخ امتداد دارد

رزمندگان

خط ولایت تا آخر تاریخ امتداد دارد

مستند ظهور نزدیک است و نقد علی اکبر رائفی پور بر آن

این مطلب از وبلاگ علی اکبر رائفی پور گرفته شده است : http://antisemitism.blogfa.com/post-35.aspx

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

با توجه به در خواست زیاد عزیزان مبنی بر اعلام نظر حقیر در باره مستند "ظهور بسیار نزدیک است" ، توضیحات زیر را مفید می دانم:

1. این مستند در نتیجه انتشار مقالاتی بود که از سال گذشته با موضوعیت مصداق سازی در فضای سایبری انتشار یافت و در همان برهه بنده مخالفت خود را با این مصداق سازی های قطعی اعلام نمودم  البته شایان ذکر است این موج چند سال پیش در کشورهای عربی عراق و لبنان آغاز شد و موجی از کتابها با موضوعیت نزدیکی ظهور و معرفی مصادیق آن این کشور ها را فرا گرفت که حقیر تعدادی از آن هارا در همان زمان انتشار مطالعه نموده ام(در زیر تصویر برخی از این کتب را می بینید)

 

کتاب اقترب الظهور نوشته عبده محمد حسن

 یوم الخلاص

 

2.  به هیچ وجه اعتقادی به زد وبندهای سیاسی  و تاثیر آن در ساخت این مستند ندارم و آن را صرفا نتیجه ذوق و شوق جوانان محب امام زمان می دانم که در نبود تولیدات رسانه ای (مستند و فیلم) در حوزه مهدویت کارشان را ارئه داده اند

و البته باید پرسید نهاد هایی که بودجه چنین کاری را می گیرند چرا مستندی در این حوزه نساخته اند؟ البته احتمال اینکه چنین مستندی مورد سو استفاده های سیاسی قرار بگیرد نیز محتمل است.

3.  بی شک واقعه شریف ظهور نزدیک است و این همان است که در فراز های انتهایی دعای عهد می خوانیم"انهم یرونه بعیدا و نراه قریبا"(ایشان ظهور را دور می بینند و ما نزدیک) و این یعنی امید ،  اما اگر این مسئله منجر به مصداق سازی های حتمی و توقیت گردد قطعا مضر بوده و حقیر شدیدا با آن مخالفم.

آنچه متاسفانه در این مستند در کنار شور و شوق زیادی که در مخاطبین به وجود می آورد رخ می دهد استنباط نزدیکی بسیار زیاد واقعه شریف ظهور حتی تا سال آینده می باشد ، البته به عنوان یک بیننده چنین حسی  را حداقل در وجود خود حس کردم و در پرس و جو از مخاطبین دیگر نیز عموما به این همین نتیجه رسیدم .

به عبارت دیگر ،  در مواردی در این مستند کاملا حس توقیت (مشخص کردن زمان ظهور) بوجود می آید به این معنا که مخاطب شروع به حساب و تخمین روز یا ماه و سال ظهور می کند.به عنوان مثال به روایتی اشاره می گردد که 72 ماه پس از خروج شعیب ابن صالح  امام (عج) ظهور می کند و سپس آقای احمدی نژاد به عنوان شعیب ابن صالح معرفی می گردد و متاسفانه در عموم افراد این حس بوجود می آید که 72 ماه (6 سال) پس از به ریاست جمهوری رسیدن وی امام (عج) ظهور می کند، هرچند شاید بگویید منظور از خروج ، ریاست جمهوری ایشان نیست اما آیا مخاطب عام این را تشخیص می دهد و دیگر اینکه چرا با توضیخات بیشتر مانع از بروز چنین تفکراتی نشدید؟

۴. در بحث روایی این مستند تا انجا که بنده تحقیق نموده ام در مواردی (تا کید می کنم در مواردی ) از احادیث با سند ضعیف استفاده شده است که از وثوق آن می کاهد. البته بررسی بیشتر این موضوع را به اهل آن می سپارم.

۵. عزیزان ! به راه انداختن شوق ظهور بدون ارائه راهکار های تشخیص حق از باطل (دشمن شناسی و همچنین سیراب شدن از معارف اهل بیت) موجب رونق یافتن بازار مدعیان دروغین مهدویت می گردد که البته همین حالا هم کم نیستند!

۶.  حقیر در بیانیه ای که در تاریخ نوزدهم مهرماه ۱۳۸۹(کلیک کنید ) در باره مصداق سازی های این دوستان و دیگر سایتها صادر کردم اعلام نمودم که حرکت در این مسیر همچون قدم نهادن بر تار مویی است و مبادا که با حاشیه امنیت امام زمان (عج) یعنی نشانه های ظهور بازی شود چراکه این امر موجب بدا در امر ظهور خواهد شد.

۷. به راه انداختن چنین جوی در جامعه سبب بوجود آمدن حس رکود در برنامه ریزی های کلان فردی و حتی کشور می گردد ! به نظر شما اگر سال آینده سال ظهور باشد چه دلیلی دارد ادامه تحصیل دهید ویا برای هدف خاصی در زندگی خود تلاش کنید ؟ طرح هدفمندی یارانه ها چه سودی خواهد داشت و سال جهاد اقتصادی چه معنی می دهد؟ به نظر شما اگر آموزش نظامی ببینیم بهتر نیست؟

۸. درتهییه این مستند هرجا بخشی از روایت به درد نویسنده سناریوی آن خورده استفاده شده و بخش دیگر رها شده است ، البته ممکن است تمام موارد نیز صحت داشته باشند (که این آرزوی قلبی تکتک ماست)اما فراموش نکنیم این فقط احتمال است نه قطعیت و باید عقلانیت را بر احساسات حاکم کنیم.

اجازه دهید به همین منظورخاطره ای از لبنان برایتان تعریف نمایم!:

 در آنجا یکی ازشیعیان مدعی بود شعیب  ابن صالح و همچنین صالح ابن شعیب هر دو در ایران ظهور کرده اند ، هنگامیکه  دلایلش را پرسیدم گفت:

عدالت محوری مهمترین ویژگی حضرت شعیب پیامبربوده است و آهنگری نیز شغل حضرت صالح و بدین ترتیب شعیب ابن صالح یعنی انسان عدالت محوری که فرزند آهنگر است (دکتر احمدی نژاد) و از آنجا که در زبان عربی به آهنگر "حداد" وبه فرد دادگر "عادل " گفته می شود صالح ابن شعیب نیز همان (دکتر حداد عادل ) است که هردو ایشان در ایران ظهور کرده اند و یکی دیگر از نشانه های ظهور محقق گشته است!!!

سوای ذوق عجیب این فرد درمصداق سازی توجه عموم مردم دنیا (غیر ایرانی ها) در پیدا کردن افراد مثبت پیش از ظهور در ایران نشان از اهمیت کشور عزیزمان در واقعه شریف ظهور دارد که به کرات در روایات شیعه و سنی به آن اشاره شده است.

 ۹.  براستی اگر خدای ناکرده یکی از افراد مثبت معرفی شده در این مستند به عنوان نمونه دست از پا خطا نموده ،فوت شده و یا همچون دیگر یاران حقیقی امام زمان به خیل شهدا بپیوندد چه کسی تاوان دلسردی شدید شیعیان را خواهد داد؟ و آیا عموم مردم که این مستند در اختیارشان قرار گرفته توانایی تجزیه و تحلیل این مطلب را دارند؟ چقدر باید زمان بگذرد تا دوباره افرادی اینچنین گرد هم بیایند تا نشانه ها جور شود؟

۱۰.  در پایان در باره این مستند می توان گفت به هیچ وجه موارد مطروح قطعیت نداشته و در حد حدس ، گمان و احتمال است و هر گز نباید به عنوان یک اصل ، معیار تصمیم گیری های مخاطبین عزیزقرار گیرد  و البته نا گفته نماند که بدون هیچ شک و شبهه ای ایران عزیز اسلامی را از مسببان اصلی ظهور می دانم و ان شا الله بیداری اسلامی که توسط جوانان برومند این سرزمین در منطقه اشاعه یافته و فراگیر گشته است به ظهور پر خیر و سرور حضرت صاحب الزمان (عج) منجر شود.دوستان عزیز عنایت داشته باشند به خدا سوگند امام با شور همراه شعور می آید و شعار و شور تنها کافی نیست در کتابی به نام "العدد القویه لدفع المخاوف الیومیه" برادر بزرگ علامه حلی به نام "رضی الدین علی ابن یوسف ابن مطهر حلی"  که در دوران پایان سلسله خلفای عباسی می زیسته علائم ظهور را بررسی می کند .عزیرانی که این کتاب را مطالعه فرموده اند می دانند ایشان چنان روایات ظهور را با ان زمان تطبیق می دهد که به جرات می توان گفت بی نظیر است اما امام زمانی نمی آید!

برادران و خواهرانم امام با شور نمی آید با شعور می آید!

مگر نه اینکه امیر المومنین می فرماید چنان بسویم شتافتند که شانه هایم فشرده شد و بیم جان حسن و حسین را کردم (مبادا در زیر دست و پا جان دهند).

شور از این بیشتر ؟ چندی بعد مردم با همین امام چه کردند که راز دل با چاه باز می گفت؟

۱۸۰۰۰ نامه کوفی شور وصل امام زمان نبود؟

عاقبت چه شد؟

عزیزان می دانند اگر به شناسایی افراد و کد گشایی روایات باشد حقیر حد اقل در این زمینه دستی هرچند دور بر آتش دارم .

اما خوب است بدانیم و بی منطق جوگیر نشویم اگر امام را نخواهیم صد سفیانی هم که بیاید خدا حجتش را نخواهد فرستاد !

بخدا تا آدم نشویم باید بی پدری و یتیمی بکشیم تا اعتماد خدا را جلب نکنیم منجی را نخواهد فرستاد هرچند از سر شور و شوریدگی ۱۸۰۰۰۰۰۰۰دعوت نامه هم نوشته باشیم!

به کجا می رویم؟ چرا همیشه باید از یک طرف بام بیافتیم ؟

یا نامی از امام زمان نباشد یا فقط شوری زودگذر و بی فایده که حتی قبح خیلی از مسائل را بشکند

چرا توان نقد شدن نداریم ؟ مگر کسی گفته قطعا تمام این مصادیق غلط است؟

اما من قطعی می گویم اینگونه قطعی صحبت کردن در باره نشانه های ظهور و ایجادحس توقیت در مردم خیانت به امام زمان است!

به خدا سوگند با تمام وجود آرزو دارم تمامی نشانه های مذکور درست از آب در بیایند کما اینکه حقیر سالها قبل از ساخت این مستند به مواردی از همین مصادیق اشاره کرده ام اما با ذکر احتمال بودن آن ، دوستان نشانه های ظهور به انسان امید می دهد و اگر این امید و شور در کنار تصمیم آهنین برای پذیرایی آخرین ذخیره الهی قرار گیرد آنگاه ظهور محقق خواهد شد.

ایا صرف اینکه نام امام برسر زبان ها بیاید(که البته این مسئله بسیار مهم است) کافی است؟

خدا  حافظ  دینش را خواهد فرستاد اگر بداند با شعور و نه شعار او را می خوانیم و می خواهیم و تا آخرین مرحله به پایش می ایستیم بنده در پایان تمام مقالاتم می نویسم:

به امید ظهور مولی و سرورمان حضرت حجه ابن الحسن العسکری (علیهما سلام) که صد البته نزدیک است.

این یعنی امید چون به این اعتقاد دارم اما این بدان معنی نیست که وظایفم را فراموش کنم!

برای اعتقادم تا اخرین قطره خونم خواهم جنگید و به لطف او هیچ باکی از دشمنان دینم ندارم اگر در دوران زندگانی ام  آمدند که فبها و اگر نیامد ند می دانم تمام سعیم را کرده ام تا جایی که می توانستم و امید دارم به رجعت اگر برای خدایم بندگی کرده باشم!

خدا همه مارا از مهدی با وران و مهدی یاوران قرار دهد (ان شا الله)

لعنت خدا بر هرکه بگوید قطعا فردا امام نخواهد امد و همچنین اگر بگوید قطعا خواهد آمد 

عبد عاصی : علی اکبر رائفی پور

به امید ظهور مولی و سرورمان حضرت حجه ابن الحسن العسکری (علیهما سلام) که صد البته نزدیک است.

نقدی بر بازنمایی «نماز» در سریال

فقط حواس پرت ها نماز می خوانند! 

دکتر وحید یامین پور    

من هم مثل کارگردان سریال «پایتخت»، این سریال را واجد ویژگی ها قابل اعتنایی در معرفی خانواده ای پاک، سالم صمیمی و صادق می دانم. «پایتخت»، برخلاف بسیاری دیگر از سریال های خانوادگی مولفه های برتری در معرفی زیبایی های خانواده ی ایرانی دارد و در مقابل درام های اعصاب خورد کن ایرانی که پر است از غرولندهای خاله زنکی، گرم و دوست داشتنی است.به این فکر کن که لابلای مجموعه های پر از توهین و لودگی که به نام طنز به خورد ملت داده می شود، صحنه ای را می بینی که پسری با عشق پاهای پدر پیر و پر از دردسرش را می شورد یا از اینکه دخترها و همسرش خواب راحتی دارند پر از نشاط و آرامش می شود... این همان حسی است که هنر متعهد است تا به مخاطبانش منتقل کند. از همه چیز بگذرم... از اینکه می توانم در تلویزیون ایران سریالی ایرانی را با خانواده بنشینم و تماشا کنم و کلی هم بخندم، باید خیلی خوشحال باشم! این یادداشت به همه جزئیات نمی پردازد، فقط اشاره ایست به یک اتفاق نامناسب در این سریال؛ از جمله این یادداشت فعلا در دعوای بین اینکه لهجه سریال متضمن تحقیر یا توهین مازندرانی هاست، موضعی ندارد؛ هرچند خودم موضعی دارم. در شماره اول هفته نامه 9 دی که شنبه 20 فروردین منتشر می شود می توانید مقالات و یادداشت های بیشتری در اینباره ببینید... ان شاءالله اما... تصویر سازی نامناسب از متدینین یکی از نکاتی است که اتفاقا مورد تذکر جدی منشور برنامه سازی در صدا و سیما بوده است. با این وجود توهین به چادر و یا مردان دارای محاسن بارها و بارها در سریال ها و تله فیلم های ایرانی رخ داده است. چادری ها یا ریشوها در قاب رسانه ملی یا به شغل های پایین دستی و حاشیه ای مشغولند،یا آرایش آدم های دسته چندم و عقب افتاده از زمانه است یا مخصوص دوران بیچارگی و فلاکت است و یا سالخوردگان و از پا افتادگان. از طرفی علیرغم دغدغه های مستمر در خصوص تبلیغ نماز و مناسک دینی در رسانه ملی، همچنان شخصیت های موثر و دست اول قصه های تلویزیونی زندگیی بدون صبغه دینی دارند و به ندرت اثری از تقید آنها به شرعیات، بویژه نماز دیده می شود. از آن فاجعه بارتر اینکه تلویزیون هرگاه خواسته سراغ نمایش نمایشی نماز برود دست به دامن مادربزرگ های زمین گیر شده است که فارغ از همه دنیا روی سجاده های پر از گل یاس شان می نشینند و برای فرزندان ناخلفشان دعا می کنند! این بار و در سریال «پایتخت» نوبت تمسخر نمازخوان ها بود. اینبار هم که سیروس مقدم می خواست حرفی از نماز در سریالش باشد آنرا به پیرمردی حواس پرت، عقب افتاده و بدریخت نسبت داد. پدر قصه پایتخت تنها کسی بود که نگران قضا شدن نمازش بود و دیگران همواره از اینکه او باید نمازش را در بدترین وضعیت می خواند کلافه بودند. «بابا پنجعلی» پیرمردی مبتلا به آلزایمر بود که دو نگرانی بیشتر نداشت: اول اینکه ناهار نخورده است و دوم اینکه نماز نخوانده است! نمازخواندن این شخصیت پرت از مرحله همیشه مایه دردسر بود و بطور آشکاری خلاف جریان جاری قصه به نمایش در میآمد. در این سریال هم در ادامه مجموعه های تلویزیونی و تله فیلم های محصول سیما فیلم، نماز خصلتی مربوط به گذشتگان است و حداکثر ممکن است دعای پس از آن در مواردی برای فرزندان یا نوه های جوان تر این از دنیا عقب افتاده ها، به درد بخورد. http://kistiema.blogfa.com/

عید امسال ما با سینمای شیطانی اداره شد!

فیلمهای ماسونی تلویزیون ایران!

افسانه جادوگر فیلم چندلایه ای نیست که پیام خود را مخفیانه به مخاط منتقل کند. این فیلم به صراحت از ساحری و ساحران به عنوان لایه باطنی حیات اجتماعی در طول تاریخ سخن میگوید و ضرورت توجه به آن را بویژه برای نسلهای آینده مورد تأکید قرار میدهد. تهیه کنندگان فیلم های خارجی شبکه سه سیما با چه انگیزه ای به این سادگی تلاش های فراوان انجام گرفته در رسانه ملی را خدشه دار می سازند؟


مشرق: واقعیت از تخیل عجیب تر است! شاید این جمله مارک تواین نویسنده شهیر آمریکایی در نگاه اول نوعی اغراق ادبی قلمداد شود. اما پخش برخی فیلمهای خاص از شبکه های رسانه ملی عجایب شگف انگیزی را باور پذیر کرده است. تصور کنید برخی مسؤولین رسانه ملی جمهوری اسلامی ایران که از اساس برای حرکت در جهت تفکر ایرانی- شیعی ضد امپریالیستی- صهیونیستی سازمان یافته است اقدام به آموزش باطنی ترین تعالیم مکاتب یهودی و آنگلوساکسان بنماید و جوانان مخاطب خود را به بهره گیری از این تعالیم برای کشف راه آینده دعوت کنند. این تصور عجیب و شگفت انگیز به دست مسؤولین تهیه فیلم های خارجی شبکه سه سیما تحقق یافته است.


نماد تک چشم سمت چپ به خوبی در طراحی پوستر فیلم استفاده شده است

 

روز 5 فرودین ماه 1390 شبکه سه سیما اقدام به پخش فیلم سینمایی نمود که به طور مستقیم و آشکار به دست گروه های سرشناس صهیونیستی در سینمای آمریکا تولید شده است تا مخاطبان نوجوان خود را با میراث پیشامسیحی کیمیاگری یهودی و علوم غریبه کابالایی آشنا نماید و اقبال به سوی آنها را به عنوان گنجینه ای شایسته برای بازتعریف زندگی معنوی و مادی پیشنهاد کند. 
The Sorcerer's Apprentice محصول 2010 آمریکا و کمپانی والت دیزنی است. ترجمه عنوان فیلم "کارآموز استاد ساحر" می باشد ولی احتمالاً برای کاهش حساسیت هایی که میتوانست مانع پخش فیلم شود از عنوان " افسانه جادوگر" برای معرفی فیلم استفاده شده است. 
درسال 2000 دیوید استاتلر 10 ساله که در منهتن نیویورک زندگی میکند به طور تصادفی وارد یک فروشگاه عجیب عتیقه فروشی می شود. او در آنجا حوادث عجیبی می بیند. آقای بالتازار ( با بازی نیکلاس کیج) جادوگر هزار ساله و صاحب مغازه از ورود دیوید استقبال میکند و به او اسراری را درباره انگشتر ساحری و بازگشت مورگانها بازگو مینماید. دیوید که گیج شده است شاهد خروج مردی پلید به نام هوروات از درون کوزه کوچکی می شود. هوروات و بالتازار درگیری سختی را با هم انجام می دهند. در اوج درگیری بالتازار از دیو میخواهد که انگشتر ساحری را پیش خود نگه دارد چرا که او موهبتی طبیعی دارد و ساحر آینده و یک مرلینی واقعی خواهد بود. بالتازار و هوروات نیز در درون کوزه زندانی میشوند. کسی حرفهای دیوید را درباره حوادث فروشگاه مرموز باور نمی کند. 
سال 2010 است و دیوید اکنون 20 ساله شده است. او دانشجوی موفق رشته فیزیک است هرچند که گه گاهی همچنان دچار تخیلات و رفتارهای احمقانه میشود. کوزه مرموزی که بالتازار و هوروات در آن زندانی هستند در خانه پیرمرد عتیقه دوستی قرار دارد. سال موعود فرار رسیده است و زندان جادویی کوزه به روی آنها باز میشود. هوروات و بالتازار از شاگردان مرلین بوده اند. مرلین جادوگر خوب و مشهوری بوده که در قرن هشتم زندگی میکرده است. هوروات در همان زمان با زن جادوگر پلیدی به نام مورگان پیمان می بندد. مرلین و شاگردانش روح مورگان را در خمره عروسکی شکلی که در واقع یک زندان ساحری است زندانی می کنند. اما هوروات قصد دارد با شکستن طلسم خمره و آزادسازی مورگان قدرت دوباره او را در زمین حاکم کند. بالتازار به دیوید توضیح میدهد که تنها اوست که میتواند مانع این حادثه ناگوار شود چرا که او مرلینی برتر است و برای این کار پیش از هر کاری باید درس های ساحری را فرا بگیرد. دیوید هرچند نگران و ترسو است ولی ترجیح می دهد برای هیجان هم که شده چیزهای بیشتری از جادوگری بیاموزد. زیرزمین یکی از ایستگاه های متروک مترو به عنوان کلاس درس انتخاب میشود و بالتازار آموزش تعالیم ساحری به دیوید را آغاز می کند. دیوید در چند سطح ابتدا تاریخ سحر و ساحری و سپس نسبت سحر با علم و هنر را می آموزد و در پایان با شگردهای کنترل طبیعت و نیروهای آن آشنا می شود. او در نهایت موفق میشود با ترکیب تعالیم جادوگری با دانش خود از فیزیک شگردهای جدیدی خلق کند. در شب موعود و آزادسازی مورگان، او در قالب بدن ورونیکا ظاهر میشود. ورونیکا همسر بالتازار بوده است که هزار سال پیش بدن او توسط مورگان تسخیر شده است. بالتازار با فداکاری بدن خود را به جای بدن ورونیکا تسلیم مورگان می کند. روح مورگان از بدن بالتازار نیز خارج شده و با کالبد خود ظاهر می شود و قدرت جادوئی اش را باری نابودی دیوید به کار می گیرد. اما در نهایت دیوید با مهارت جادویی- علمی خود او را برای همیشه از بین می برد. دیوید دوست دختری قدیمی به نام بکی دارد که در تمام مراحل همراه اوست و موفقیت نهایی دیوید نیز مدیون کمک و همراهی بکی است. 
 

معرفی میراث سلسله کیمیاگران کابالای اروپا به عنوان رهبران آیندههرچند ژانر فیلم تداعی گر تخیلی بودن داستان است ولی ارجاعات صریح و روشنی در فیلم وجود دارد که محتوای آن را به دنیای واقعی و جریانهایی که اکنون در سطح جهانی با آن مواجهیم پیوند میزند. بالتازار عمری هزار ساله دارد. کنت سنت ژرمن یک کیمیا گر یهودی و کابالیست شهیر قرن هجدهم است که از سوی محافل فرقه ای گوناگون و پیروانش برای او عمر چند هزار ساله و همزمانی با عیسی ناصری تبلیغ می شود.

کنت سنت ژرمن کیمیاگر کابالیست هزار ساله که درفیلمهای متعدد شخصیت معادل دارد.

 

او به جادو تسلط کامل داشت. او همچنین عضو فراماسونری لژ سفید در فرانسه بود. گفته می شود او نیز به کالج جادوگری بریتانیا که در آکسفورد تأسیس شده بود رفت و آمد داشته است. جوزف بالسامو، کنت سنت ژرمن، پاراسلسوس و نوستر آدامی از جمله کیمیاگران و جادگران کابالیست قرون میانه و اوایل دوره جدید هستند که طی سالهای اخیر به شدت در فیلمهای سینمایی هالیوود مورد توجه و تأکید قرار گرفته اند. به طوری که افسانه های موجود درباره علوم باطنی و قدرت و شناخت روحی این افراد به تدریج به باوری عمومی تبدیل شده است. کنت ژرمن در مجموعه هری پاتر نیز مورد اشاره قرار گرفته است. انیمیشن ناین اساساً به ترویج و تبلیغ کتاب و آموزه های پاراسلسوس اختصاص داشت. سریال مرلین نیز که هم اکنون از شبکه بی بی سی در حال پخش است سلسله جادوگری یهودی بریتانیا و فرانسه را به کودکان و نوجوانان معرفی می کند و بسیاری از دیگر فیلم ها و کتابها این جریان را تقویت و پشتیبانی می نمایند.

سریال مرلین در حال پخش از شبکه بی بی سی انگلستان

این سریال ساحر مرلین را به قهرمانی دوستداشتنی برای کودکان تبدیل کرده است


بالتازار شاگرد خلف مرلین بوده است. اکنون دیوید در سال 2010 به عنوان شاگرد برتر این سلسله جادوگری و یک مرلینی واقعی معرفی می شود. مرلین شخصیتی مختص فیلم سینمایی افسانه جادوگر نیست. مشهورترین جادوگر در اساطیر انگلیسی است. در افسانه‌ها او هم‌عصر پادشاه آرتور بوده‌است. جادوگر مرلین تا کنون در فیلمهای و برنامه های تلویزیونی بسیاری به عنوان نمادی از جادوگری سفید و دوست داشتنی یهودی- اروپایی معرفی شده است که از جمله آنها میتوان به مرلین و جنگ اژدهاها محصول 2008 و سریال مرلین اشاره کرد. 
 

تشریح آموزه های کابالیستی و طبیعت شناسی یهودیمعرفی جادوگران یهودی اروپای میانه هیچگاه به اسم و تاریخ آنها محدود نشده است و همواره در میان این داستانها آموزه های کابالیستی و پیشامسیحی فرقه های مخفی یهودی نیز مورد تأکید و تبلیغ قرار گرفته است. بالتازار در دوره فشرده ساحری به دیوید میگوید جادو نه علم است و نه هنر است بلکه هر دوی آنهاست. ایجاد آتش در یک جسم یا تبدیل حرکت منظم مولکولهای ماده به شراره پلاسمایی یک پدیده فراطبیعی نیست بلکه شناخت دقیق تر طبیعت چنین قابلیتی را فراهم میکند. بالتازار برای تکمیل آموزه های ساحری و پیش نیازهای آن از جمله شناخت درونی از خویشتن و توانایی های انسان و شناخت جدید جهان که به ایدئولوژی جدیدی می انجامد، حلقه مرلین را بر روی زمین ترسیم میکند.

طرحی از حلقه مرلین که در کارگاه های تدریس کابالا استفاده دارد. حروف درون حلقه ها با الفبای ماگی است.

 

این حلقه که 6 عنصر اصلی آن با درخت کابالا تناظر مستقیم دارد متأسفانه به صورت کامل از آنتن شبکه سه سیما نشان داده شده و تشریح می شود. حلقه مرلین شامل 6 منطقه مدور و یک منطقه میانی است: مکان-زمان،حرکت،ماده، عناصرچهارگانه،تحول،ذهن و منطقه ممنوعه عشق. حلقه مرلین که از حلقه سه محوری کیمیاگری قرن شانزدهم الهام و کپی برداری شده است، از جمله طرح هایی است که در مدارس کابالا برای انتقال مضامین شبه عرفانی در خصوص طبیعت و هستی از آنها بهره گرفته می شود. توضیحی که در کابالا برای ارتباط طبیعت و فراطبیعت وجود دارد به نوعی انکار ناآشکار خداوند می انجامد.

 

طبیعت که در کابالا معنایی فراتر از عالم ماده می یابد و شامل عوالم موازی فراتر از ماده نیز میشود قوانین خاص خود را دارد و هر تحولی در هستی بر اساس این قوانین صورت می پذیرد. شناخت قوانین حاکم بر جسم و روح انسان و قوانین طبیعت سبب هماهنگی و تسلط انسان بر خویشتن و طبیعت میشود و آنگاه به مقام شبه خدایی دست می یابد. برخلاف آنچه که در عرفان های دینی درباره فنا و ناچیزی عارف نسبت به مبدأ هستی وجود دارد، آموزه های کابالا کارآموز خود را به آنجا می رساند که بپذیرد رسیدن به خداوند به معنای فنای در او نیست بلکه به معنای تبدیل شدن به هستی قدرتمندی همانند اوست که بر باطن طبیعت و بر باطن جوهر خویش اشراف دارد و می تواند قوانین این نظام را به خدمت بگیرد. سحر نیز به عنوان بخشی از این سلوک درونی برای جستجوگری که در پی بالارفتن از درخت دانش در کابالاست حاصل می شود.

طرح موسوم به حلقه نیروهای سه گانه که در طلسم نویسی و توضیح نیروهای طبیعت میان فرقه های یهودی کاربرد دارد.

 

افسانه جادوگر فیلم چندلایه ای نیست که پیام خود را مخفیانه به مخاط منتقل کند. این فیلم به صراحت از ساحری و ساحران به عنوان لایه باطنی حیات اجتماعی در طول تاریخ سخن میگوید و ضرورت توجه به آن را بویژه برای نسلهای آینده مورد تأکید قرار میدهد. تهیه کنندگان فیلم های خارجی شبکه سه سیما با چه انگیزه ای به این سادگی تلاش های فراوان انجام گرفته در رسانه ملی را خدشه دار می سازند؟

ساحر هزارساله معروف به آقای مرلین در کارتونهای دیزنی

 

نیکلاس کیج به عنوان بازیگری که در پروژه های مرتبط با میراث فراماسونری و آموزه های پنهان یهود همواره مشارکت می کند، شهرت چندین ساله دارد. National Treasure، Knowing از جمله دیگر فیلمهایی است که به موضوع مشابه پرداخته است و می کوشد نگاه جدید و مثبتی را نسبت به میراث کابالایی و فراماسونری ایجاد نماید. جالب اینکه جان تورتلتاب کارگردان سینمایی افسانه جادوگر همان کارگردان سینمایی میراث ملی است که به صراحت فراماسونری به ارث رسیده از شوالیه های معبد در جنگهای صلیبی را پشتوانه شکل گیری کشور ایالات متحده آمریکا معرفی می کند و آن را میراثی گرانبها و مقدس به تصویر می کشد.

منبع:آخرالزمان

امام صادق(ع) و اندیشه‏هاى صوفیان

شاید منظور محقق اردبیلى این است که اولین کسى که در اسلام‏«صوفى‏» نامیده شد، ابوهاشم کوفى بود و الا به گفته سیدجزایرى(ره) این کلمه نخست‏برگروهى از حکماى کج اندیش و منحرف‏اطلاق مى‏شد، سپس برگروهى از زنادقه و بى‏دینان هندو و براهمه‏استعمال شد و پس از اسلام برگروهى از کژاندیشان مثل حسن بصرى،سفیان ثورى و ابوهاشم کوفى و همقطارانشان که از نظر فکر واندیشه در مقابل اهل‏بیت عصمت و طهارت فرار گرفته بودند، اطلاق‏شد.

امام صادق(ع) در برابر انحراف فرهنگى صوفیه موضع گرفت و نخست‏به هدایت و راهنمایى رهبران آنها پرداخت. اما چون آنان برعقایدانحرافى خود اصرار مى‏ورزیدند. حضرت به ناچار وارد مرحله‏شدیدترى شد و دست‏به افشاگرى چهره‏هاى خبیث آنها زد.

سفیان ثورى و گروهى از زاهد نمایان نزد امام صادق(ع) آمدند واز لباس امام اشکال گرفتند. سفیان به آن حضرت گفت:

«ان هذا لیس من لباسک‏»; راستى که این جامه شما نیست. امام‏صادق(ع) فرمود: بشنو و به دل سپار آن‏چه را به تو مى‏گویم که خیردنیا و آخرت همین است; اگر بر سنت و حق بمیرى و بر عقیده بدعت‏وناحق نمیرى، من به تو خبر مى‏دهم که رسول خدا(ص) در دوران تنگى‏وسختى بود، و هرگاه دنیا اقبال کند سزاوارترین افراد براى‏استفاده از نعمت‏ها نیکانند نه بدکاران، مومنانند نه منافقان،مسلمانانند نه کفار. اى ثورى! چرا انکار کردى و ناروا شمردى؟من با این وضعى که مى‏بینى از روزى که خردمند شدم، شامى بر من‏نگذشته است که در مالم حقى باشد که خدا به من فرموده باشد آن‏را در مصرفى برسانم; جز آن که بدان مصرفش رساندم. (3)

برخى زهد فروشان از پاسخ آن حضرت به سفیان پندگرفته، گفتند: راستى این رفیق ما از سخن شما آزرده شد، زبانش بند آمد و دلیلى‏به نظرش نیامد.حضرت به آنها فرمود: شما دلیل‏هاى خود رابیاورید. آنها گفتند: دلیل ما از قرآن است. امام صادق(ع)فرمود: آن را حاضر کنید که از هر چیزى به پیروى و عمل سزاوارتراست. گفتند: خداى تبارک و تعالى در مقام توصیف یاران پیامبر(ص)فرمود: دیگران را برخود مقدم مى‏دارند، گرچه نیازمند باشند. هرکه از بخل نفس خود محفوظ بماند جزو رستگاران است. (4)

نیز خداوند فرمود: غذاى خود را با این که به آن علاقه و نیازدارند، به مسکین و یتیم و اسیر مى‏دهند. (5) ما به همین دو آیه‏اکتفا مى‏کنیم.

مردى از حاضران مجلس به آنان گفت: ما شما را ندیده‏ایم که ازخوراک خوب دورى کنید. با این حال به مردم فرمان مى‏دهید که ازمال خود دست‏بکشند تا شما از آن بهره‏مند شوید!

امام صادق(ع) فرمود: آن چه سودى ندارد، وانهید. آیا ناسخ ومنسوخ و محکم و متشابه قرآن را مى‏دانید؟ هرکه گمراه شده، ازاینجا گمراه شده و هرکه از این امت هلاک شده، از این راه هلاک‏شده است. در پاسخ گفتند: بعضى را نمى‏دانیم و همه آن رامى‏دانیم. آن حضرت فرمود: به خاطر این نادانى است که گرفتارشدید. احادیث رسول خدا(ص) نیز چنین هستند. (ناسخ و منسوخ ومحکم و متشابه دارند.) اما انفاقى که در آیه فوق آمده است،براى مسلمانان آن عصر مباح بود، آنان به خاطر آن پاداش‏مى‏بردند. ولى آن چه که آنها عمل مى‏کردند، به امر خدا نسخ شده‏است، تا مایه زیان مسلمانانى که افراد ناتوان، کودک و پیران ازکار افتاده و سالخورده در خانواده خود دارند که گرسنگى رانمى‏توانند تحمل کنند، نشود. بدین خاطر رسول خدا(ص) فرمود: اگرکسى مى‏خواهد مقدارى خرما یا پنج قرص نان یا چند دینار یا چنددرهم را به مصرف خیر برساند بهتر این است که آن‏ها را به مصرف‏پدر و مادر خود برساند و در درجه دوم براى خود و عیالش صرف کندو در درجه سوم به خویشاوندان وبرادران مومنش و در درجه چهارم‏به هسمایه‏هاى مستمندش و در درجه پنجم درراه خدا و جهاد که اجرش‏از همه کمتر است، به مصرف برساند.

پیامبر(ص) درباره مردى از انصار که هنگام مرگش پنج‏یا شش بنده‏خود را آزاد کرد و چیزى براى فرزندان خردسالش باقى نگذاشت،فرمود: اگر این کار او را به من اعلام کرده بودید، نمى‏گذاشتم درگورستان مسلمانان به خاک سپارید. چند کودک خردسال باقى گذاشته‏است تا از مردم گدایى کنند!

قرآن در رد گفته شما مى‏فرماید: آن کسانى که چون انفاق مى‏کنند،اسراف نمى‏کنند و بخل نمى‏ورزند. عدالت میان این دو باید رعایت‏شود. (6)

آیا نمى‏بینید که خداوند کارى را که شما بدان دعوت مى‏کنید،نکوهش کرده است: خداوند اسراف کنندگان را دوست نمى‏دارد. (7)

خداوند مردم را از اسراف نهى کرده و به حد وسط فرمان داده است.مسلمان نباید هرچه دارد به دیگران بدهد و پس از آن از خدا روزى‏خواهد، چون دعایش به اجابت نمى‏رسد. پیامبر(ص) فرمود: دعاى چنددسته از امتم به اجابت نمى‏رسد: مردى که به پدر و مادرش نفرین‏مى‏کند... و مردى که خداوند به او مال بسیارى مى‏دهد و او همه راانفاق مى‏کند; سپس به درگاه خداوند دعا مى‏کند که پروردگارا، به‏من روزى بده. خدا مى‏فرماید: آیا روزى فراوان به تو ندادم؟! چرامیانه روى نکردى؟ چرا اسراف کردى...؟ سپس خدا به پیامبرش آموخت‏که چگونه انفاق کند. پیامبر(ص) یک «اوقیه طلا» داشت ونمى‏خواست که آن را یک شب در نزد خود نگه دارد. بدین خاطر همه‏آن را صدقه داد. بامدادان سائلى نزد او آمد و آن حضرت چیزى‏نداشت که به او بدهد. سائل او را سرزنش کرد و آن حضرت غمناک‏شد. خدا به پیامبرش فرمود: دست‏خود را مبند و بیش از حد نیزدست‏خود را مگشاى که مورد سرزنش قرار مى‏گیرى و از کارفرومانى. (8)

بسا که مردمى از تو چیزى بخواهند و تو را معذور ندارند و اگرهرچه دارى به دیگران بدهى به زیان مالى دچار شوى. اینها احادیث‏رسول خدا(ص) است که قرآن را تصدیق دارند و قرآن را هم همه اهل‏آن که مومنند، درست دانند... اى جماعت! نمى‏دانم امروز آن‏چه رابراى شما شرح دادم در شما اثر کرد یا...

اگر همه مردم آن طور که شما مى‏خواهید زاهد باشند و نیازى به‏متاع دیگران نداشته باشند پس کفاره‏هاى قسم و نذر و صدقه‏هاى‏زکات واجب شتر، گوسفند، گاو، طلا، نقره، خرما، کشمش و دیگرچیزها به چه کسى داده شود؟

چه بد است این عقیده که شما بدان گراییده‏اید و مردم را بدان‏مى‏کشانید!

سلیمان بن داود(ع) از خدا ملکى خواست که احدى را پس از وى‏نشاید، و خدا آن را به وى داد. او حق مى‏گفت و به حق کار مى‏کرد.ما نیافتیم که خدا آن را بر وى نکوهش کند و نه یک مومنى را.داود(ع) پیش از وى سلطنت محکمى داشت. یوسف پیامبر(ع) به پادشاه‏مصر گفت: مرا کارگزار همه خزائن کن; زیرا من نگهدار و داناهستم. کارش بدان جا کشید که اداره کشور مصر را به دست گرفت ووسعت‏حکومتش تا یمن رسید...او نیز حق مى‏گفت و به حق کار مى‏کردو ندیدیم احدى را که بر او عیب گیرد. ذوالقرنین بنده‏اى بود که‏خدا را دوست داشت و خدا هم دوستش داشت و وسایل برایش فراهم کردو شرق و غرب را در زیر نگینش آورد و حق گفت و حق کار کرد وندیدیم کسى این را بر او عیب گیرد. اى جماعت! به همان امر ونهى خدا اکتفا کنید و رها کنید آنچه را برشما اشتباه شده‏است... علم را به عالم واگذارید تا اجر ببرید و معذور باشید...و در طلب علم ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه قرآن باشید. نادانى‏را به اهلش وانهید، زیرا اهل نادانى بسیارند و اهل دانش‏کم. (9)
سفیان ثورى

در انوار نعمانیه آمده است: صوفیان نزد امام صادق(ع) آمدند.سفیان ثورى لباسى پشمینه و زبر به تن کرده و امام لباس نازکى‏به تن کرده بود. سفیان به امام گفت: به درستى که امیرمومنان‏همیشه لباسهاى درشتى به تن مى‏کرد. چرا در این روش به او اقتدانمى‏کنى؟! امام صادق(ع) پاسخ داد: امیرمومنان در زمان تنگدستى‏مسلمانان زندگى مى‏کرد. این گشایش که امروز در بین مسلمانان به‏وجود آمده، در آن روز نبوده است. ما قومى هستیم که اگر خدا برماگشایش داد، برخود گشایش مى‏دهیم و هرگاه برما تنگى گیرد،برخودمان چنان کنیم. خداوند دنیا را براى مؤمن آفریده است، نه‏براى کافر; زیرا او ارزشى نزد خداوند ندارد. اگر امیرمومنان‏على(ع) در این زمان به سر مى‏برد هرگز آن لباسهایى که در آن‏روزگار مى‏پوشید را به تن نمى‏کرد، تا نگویند او ریاکارى مى‏کند ولباس شهرت مى‏پوشد. امیرمومنان امام و والى مسلمانان بود و بروالى مسلمانان سزاوار نیست که از نظر زندگى و معاش بالاتر ازفقرا باشد. حضرت على(ع) در جواب کسانى که به وى گفتند: تو شب‏را گرسنه مى‏مانى در حالى که ملک و خلافت از آن تو است; فرمود: بیم آن دارم که سیر شوم در حالى که در «یمامه‏» یک نفر باشکم‏گرسنه شب را سپرى کرده باشد.

من والى نیستم. خلافت از ما غصب گردیده است. اگر والى بودم، دراین جهت‏به آن حضرت اقتدا مى‏کردم.

امام صادق(ع) به سفیان ثورى فرمود: نزدیک من بیا! او پیش حضرت‏آمد. حضرت پیراهن پشمى و زبر سفیان را کنار زد و پیراهن‏ابریشمى را که سفیان در زیر لباس‏هاى خود به تن کرده بود، به اونشان داد و آن گاه فرمود: سفیان! نگاه کن که در زیر این‏پیراهن‏هاى نازک که به تن دارم، چه مى‏بینى؟ سفیان با تعجب دیدکه آن حضرت پیراهن پشمى زبرى در زیر لباس‏هاى خود به تن کرده‏است.

امام فرمود: سفیان! این لباس زیرین را براى خدا به تن کرده‏ام وپیراهن دیگر را جهت اظهار نعمت پروردگار پوشیده‏ام. (10)

در این گفت وگو به نکات فراوان و قابل توجهى مى‏توان دست‏یافت.امام صادق(ع) با این که مى‏دانست. وى فردى ریاکار و منحرف است‏اما در وهله اول، خواست تا با دلیل و برهان او را خلع سلاح‏نماید و سپس او را رسوا گرداند. امام صادق(ع) با نشان دادن‏لباس ابریشمى سفیان، به دیگران فهماند که لباس‏هاى پشمینه اوبراى فریب عوام است، نه براى خدا.

دومین گامى که امام صادق(ع) جهت افشاى چهره این گروهک منحرف‏برداشت، رسوا کردن پایه گذاران آن بود. از این رو مى‏بینیم وقتى‏که از آن حضرت درباره ابوهاشم کوفى سؤال مى‏شود، در جواب‏مى‏فرماید: او فردى بسیار فاسد العقیده است. وى همان کسى است که‏مذهبى را به نام صوفیه پایه گذارى و تاسیس کرد و آن را راه‏فرارى براى عقیده خبیث و فاسد خودش قرار داد. (11)

سومین گام امام صادق(ع) در مقابله با گروه منحرف صوفیه، هشدارامام به مسلمانان بود که فریب آنها را نخورند و تحت تاثیرافکارشان قرار نگیرند. آن حضرت در جواب فردى که از وى درباره‏صوفى‏ها سؤال کرده بود، فرمود: آنها دشمنان ما هستند. هرکس به‏آنان میل پیدا کند جزو آنهاست و همراهشان محشور خواهد شد. زوداست گروهى که مدعى محبت ما مى‏باشند از آنان پیروى کنند... هان! اگر کسى به سوى این گروه میل پیدا بکند از ما نخواهد بود و مااز او بیزار هستیم و هرکه آنها را انکار کند همانند کسى است که‏به جنگ با کفار و منافقین پرداخته است. (12)
راهزنان امت اسلامى

عقاید فاسد و برخورد ریاکارانه و منافقانه صوفیه آن چنان‏خطرناک بود که پس از گذشت‏یک قرن از پیدایش این گروه انحرافى،امام حسن عسکرى(ع) با نقل حدیث از امام صادق(ع) دست‏به یک‏روشنگرى جدید علیه این گروه زد. امام حسن عسکرى(ع) در پایان‏این روشنگرى مى‏فرماید: امام صادق(ع) به ابوهاشم جعفرى فرمود:اى ابوهاشم! زود باشد که زمانى فرا رسد که مردم خندان باشندودلهایشان سیاه و تیره، سنت در میان آن‏ها بدعت‏به حساب آید وبدعت در میان آنها سنت، مؤمن در میان آن‏ها خوار و بى‏مقدار باشدو فاسق عزیز و صاحب اعتبار، امیران آن‏ها نادان و ستمکار باشند،و عالمانشان راهى دربار ظالمان، توانگران آن‏ها توشه فقیران ودرویشان را بدزدند، کوچتکترهاى آن‏ها بر بزرگان پیشى گیرند،هرنادانى نزد آنها مرد آگاهى باشد، هر حلیت‏گرى درویش باشد،مردم افراد نیک راى را از افراد فاسد العقیده تمییز ندهند،میش را از گرگان خونخوار تشخیص ندهند، علماى آنها بر روى زمین‏بدترین خلق خدا هستند. زیرا میل به فلسفه و تصوف مى‏کنند. به‏خدا قسم! آنها از حق برگشته‏اند و میل به باطل پیدا کرده‏اند، دردوستى با مخالفان ما بسیار مبالغه کنند و در گمراه کردن شیعیان‏و دوستان ما تلاش فراوان کنند. پس اگر بر منصبى دست‏یابند ازرشوه‏ها سیر نگردند... آگاه باشید که آنها «راهزنان ایمان‏»هستند و دعوت کنندگان به کیش ملحدان. پس هرکس آنها را دریابدباید از آن‏ها حذر کند و دین و ایمان خود را حفظ کند.

اى ابوهاشم! این چیزى است که پدرم از پدرانش، از جعفربن‏محمدصادق علیهم السلام براى من نقل کرده است... (13)

پى‏نوشتها:

1- حدیقه الشیعه، ص 560.

2- ذرایع البیان، ج 2، ص 32، به نقل از منهاج البراعه، ج 1، ص‏176.

3- تحف العقول، ترجمه سیدهاشم رسولى محلاتى، ص‏363.

4- حشر، آیه‏9.

5- انسان، آیه‏9.

6- فرقان، آیه‏67.

7- انعام، آیه 141.

8- اسرا، آیه 31.

9- تحف العقول، ص‏363.

10- ذرایع البیان، ج 2، ص 48.

11- حدیقه الشیعه، ص 564.

12- ذرایع البیان، ج 2، ص 41.

13- حدیقه الشیعه، ص 652.

منبع:http://devilgame.blogfa.com

فراماسونری و دنیای کودکان

موازی سازی رویای صهیون با باور تخیل کودکانه

  

اصولا باروری تخیل استراتژی مهمی در امر تولید محصولات هالیوودی برای اقشار سنی مختلف به حساب می آِید .حال اگر خروجی های هالیوود را از جنبه های ساختاری برای ردیف های سنی مختلف تفکیک نکنیم ،رویکرد ها و محصولات هالیوود در هزاره سوم در حوزه کودک و نوجوانان به صورت کاملا چشمگیری افزایش یافته است .
در یک دوره مشخص قبل از دهه نود میلادی تولیدات در حوزه کودک و نوجوان  بیشتربه ادبیات معاصرکلاسیک و کمیک ها معطوف می شد و بیشتر محصولات برای ردیف های سنی زیر پانزده سال، توسط شبکه های کابلی تولید و پخش می شد.
در دهه نود - دوره فانتزی پروری هالیوود - آثاری نظیر تنها در خانه ،داستان اسباب بازیها و...... در حوزه کودک یکه‌تازی می کردند.اما در همان دهه نود، رویه تولید محصولات در حوزه انیمیشین و سینما برای اقشار سنی مورد نظرمحابای هزاره سوم را نداشت.
داستان اسباب بازی – بخش سوم –  از دل همان دوران فانتزی پروری دهه نود با متدهای هزاره سوم تولید شده است ،اما ضرورت تولید قسمت سوم داستان اسباب بازیها غیر از سود کلان اقتصادی اش، در دقت و هوشمندی جان لستر خالق این مجموعه،نهفته است.
وی اهداف استراتژیک صاحبان پیکسار را برآورده ساخته و لستر فرمول های فانتزی را با نگاهی ایدئولوژیک – سیاسی پیوند زده تا محصولش یک مقدمه چینی ساده برای برجسته ساختن نمادهای آمریکایی – صهیونیستی باشد. استراتژی خالقان این مجموعه موازی سازی رویای صهیون با باور تخیل کودکانه است ،این طرح کلی عموما برای اقشار سنی بالاتر نیز جاذبه آفرینی می کند.
قسمت سوم داستان اسباب بازی، سویه های روایی مشترک با دو قسمت قبلی دارد، اصل  پیرنگ مشترک تریلوژی داستان اسباب بازی ، جدا ماندن از سرزمین –رجوع به محل سکنی پیشینیان - است ، قسمت سوم این مجموعه همانند دو قسمت قبلی تلاش می کند این مفهوم متعلق بودن به سرزمین و رجوع به آن را، توسط این مجموعه جانداران بی جان به تماشاگر کوچک سال خود القا کند .
لستر خالق این مجموعه در دو قسمت قبلی ( درتیم  فعلی به عنوان طراح و نویسنده حضور دارد) به پیرنگ فرمولیزه شده خود در دو مجموعه قبلی چنگ می اندازد ،و با تم و ریتم دو مجموعه قبل می بینیم  که بر اثر سهل انگاری خانواده اندی دوباره اسباب بازیها از اندی دور می افتند و تلاش برای رسیدن به خانه اندی (حتی به قیمت ماندن در اتاق زیر شیروانی و در انباری زیستن)هدف کلی مجموعه اسباب بازی هاست . انشقاق فکری میان اعضای گروه برای بازگشت به خانه اندی به این دورماندن از موطن دامن می زند .استعاره از وقایعی که میان قوم یهود و صهیونیست ها بر مسئله رجوع به سرزمین های اشغالی به شکلی سمبولیک در این فیلم مطرح می شوداما چون گذراست و لایه های داستانی متعدد دیگری به بدنه روایت متصل است ،صورت مسئله اصلی در میان همین لایه ها پنهان می شود ،با این حال انیشمین داستان اسباب بازی –قسمت سوم - با هزینه دویست میلیون دلاریش حدود یک میلیارد دلار می فروشد.
خالق  داستان اسباب بازی با دنبال کردن یک تم مشترک در هر سه قسمت این مجموعه ،مروج  یک تفکربنیادی صهیونیستی است ،«وطن ،همچنان وطن است» حتی اگر اتفاقات و سهل انگاری سبب شود از سرزمین واقعی  دور افتیم، بازهم باید به موطن خویش رجعت کنیم .تدوام وتسلسل بن مایه مشترک فحوایی ذکر شده به صورت کاملا موفقی در ذهن مخاطب این مجموعه بارگذاری می شود.بخش نخست داستان اسباب بازیها دراکران آمریکا قبل از فیلم فهرست شیندلر نمایش داده شد، تا برای تماشاگران آمریکایی از اقشار سنی مختلف یک پیش زمینه ذهنی ساده و مختصر ایجاد کند .
خالق مجموعه اول داستان اسباب بازی جان لستر ( هم اکنون 54 ساله ) است که در سال 1994 با بودجه ای 30 میلیون دلاری قسمت اول این مجموعه را تولید نمود و فروش دویست و سی میلیون دلاری این محصول، زمینه ساز تولید قسمتهای بعدی را توسط پیکسار فراهم آورد . اما قسمت بعدی با 90 میلیون دلار تولید شد و به فروشی بالای 500 میلیون دلار دست یافت . در یک هزار توی ایدئولوژیک ، سیاسی و اجتماعی سود بسیار کلانی نصیب سازندگان می شود ،ضمن اینکه اهداف پنهان سازندگان در یک محصول سهل الوصول فکری در سراسر دنیا تکثیر می شود .
اسطوره شناسی غربی در مجموعه داستان اسباب بازی
1- وودی اسباب بازی محبوب اندی تجلی خاصی ازاسطوره کابوی است . اسطوره کابوی - نمادی از قهرمان محوری و تاریخ گذشته آمریکا محسوب می شود ،نمادی که هیچگاه از بین نمی رود،هر حرکتش از سر تعقل و قهرمان پروری است و همیشه در هر میدانی پیروز است ،کابوی درمقاطعی مختلف به عنوان اسطوره مرجع سبب تغییر روال و برآورده شدن رویای آمریکایی می شود،حال در این سرگردانی (اسباب بازیها  نمادی از سرگردانی قوم صهیون هستند )اسطوره کابوی نقش منجی را ایفا می کند.
2- در یک نگاه کلی‌تر اندی- صاحب اسباب بازیها- نمادی از هالیوود به حساب می آید که تمامی الگوها و متدهای برآمده از هالیوود را در کنار خویش دارد .الگوها و  اسطوره های هالیوودی که در گذشته و حال بر روی پرده سینما ها می تاختند.وودی( اسطوره کابوی ) باز لایتر( اسطوره ای  از فاتحین فضا و حتی اسطوره زامبی . در قسمت اول زمانیکه «سید» پسر بچه بازیگوشی که اسباب بازیها را نابود می کند،با اسباب بازیهای نابود شده ای مواجه میشود که دوباره احیا شده اند تا تجلی اسطوره زامبی باشد . در مجموعه داستان اسباب بازی در کنار اسطور ه های ذکر شده نمادهایی چون « باربی» ،دایناسور- نمادی از دوران ژوراسیک پارک - اسطوره های ملیتاریستی-( سربازان کوچک پلاستیکی) ارائه می شود تا حلقه رندان کامل شود .این نمادها و اسطوره ها در هالیوود، جز مواد اولیه تولید هستند و در این مجموعه گرد هم آمده،تا در یک استراتژی کلی به کاربر کودک و نوجوان غربی پیش زمینه ای ذهنی از آنچه در بزرگسالی در هالیوود خواهد دید ،ارائه کند .
3- در قسمت دوم این مجموعه «وودی» – نمادی از تاریخ گذشته آمریکا – از سایرین دور می افتد و« باز لایتر» – اسطوره فاتحین فضا ( مدرنیسم آمریکایی ) همراه با سایرین تلاش می کنند تا وودی را نجات دهند .اگر به تیتراژ ابتدایی قسمت دوم توجه نمایید با تقدیس «باز لایتر»- اسطوره فاتحین فضا- آغاز می شود.
«باز» و« وودی» دو شخصیت محوری تریلوژی داستان اسباب بازیها هستند و این بار «باز لایتر» سمبولی از مدرنیسم ،رهبری مجموعه اسباب بازیها را برای نجات وودی بر عهده می گیرد. در هر کدام از بخشهای این مجموعه منجی گری میان باز و وودی تقسیم می شود.از زاویه دیگر، وودی – کابوی – نمادی از جمهوری خواهان در آمریکا و« باز لایتر» نمادی از حزب دموکرات به حساب می آید ،با در نظر گرفتن صورت کلی روایت و اینکه سه بخش این مجموعه در سه دوره مشخص زمانی و دوران عبور از بحران های سیاسی آمریکایی ساخته شده، در نهایت یک مفهوم القا می شود و آن این است که تقسیم قدرت ،سبب اتخاذ استراتژی های تازه در برابر رویدادهای متفاوت می شود ، جبهه گرفتن «باز لایتر» در(بخش نخست) مقابل وودی نیز را به جبهه گیری دو جناح مختلف سیاسی آمریکا می توان تشبیه کرد،که از میان این جبهه گیری ها استراتژیهای مولد زاییده می شود .دقیقا مثل آنچه در این انیمیشن می بینیم .
وودی در همان بخش های نخستین درمقابل باز جبهه می گیرد، «باز» نیز درک درستی از موقعیت خویش ندارد و باور بودن خویش را در قالب یک اسباب بازی نمی پذیرد،وجود این بخش در واقع طعنه ای  به ساختار «نئو لیبرالیستی یکسویه» حزب دموکرات در دهه نود می زند .
4- زمینه کوچ سمبولیستی  کابوی(وودی)درقسمت دوم  این مجموعه، سیری از انتقال خرده فرهنگ های هالیوودی به کشورهایی نظیر ژاپن است. این خرده داستان محوری در دومین قسمت از داستان اسباب بازیها در واقع انتقال الگوها و نمادها از غرب  به شرق به حساب می آیدکه نمونه ای از تلاش هالیوود در جهت گلوبالیزه کردن نمادها و اسطوره های غربی در جهان امروز است .فرانسیس فوکویاما در یکی از سخنرانی های معروفش می گوید اگر هالیوود کار خویش را بدرستی انجام دهد برای ترویج مدل دموکراسی آمریکایی نیازی به جنگ های دوره ای با بهانه های مختلف ، در اقصی نقاط جهان نیست.
5- یک مولفه مشترک در سه قسمت این تریلوژی کاملا تکرار شونده است و زندگی جمعی با شعار آمریکایی را ترویج می کند . بدنه روایی سه قسمت این مجموعه بر اساس شعار «یکی برای همه ،همه برای یکی»- (شعاری که نخستین بار توسط روزولت برای ورود کردن به جنگ دوم جهانی سر داده شد ومابقی روسای جمهوری برای بسط استکبار بدان تاسی جستند) این شعار  در قسمت سوم داستان اسباب بازی تجلی پرنگ تری دارد.
فارغ از مباحث اسطوره شناسی هالیوودی – آمریکایی ،سه خط روایی موازی و کاملا مکمل در این مجموعه روایت  می شود . پیش از این اشاره شد در سه روایت مجزای داستان اسباب بازی مولفه ای که سبب می شود گروه اسباب بازی ها از یکدیگر جدا شوند نگاه استراتژیک سازندگان نسبت به مفاهیم صهیونیستی خصوصا دست یابی به موطن است ،اما همه این سرگردانی ها در یک سکانس مهم در قسمت سوم با یک نتیجه گیری و نقب به مسئله هولوکاست تمام می شود . در این سکانس در قسمت انتهایی جبر و اقتضای زمانی حاکم بر این گروه سرگردان آنها را به سمت کوره زباله سوزی می کشاند .این سکانس تاثیر گذار در واقع ترجمانی استعاری از هولوکاست است که به صورت یک چیپ رایانه ای با یک زمینه چینی مفصل از آغاز روایت ، نوع پرداخت متفاوت روایت و صحنه  ، در ذهن کودک و نوجوان حتی مخاطب بزرگسال بارگذاری می شود .این سکانس با مهارت و تاثیر گذار عمل می کند و می تواند میزبانی ذهنی از پیش تعیین شده ای برای کودک و نوجوان بیننده این انیمیشن ،در پذیرش مسئله هولوکاست بوجود  آورد . این بخش از این روایت به درخواست لی آنکریچ کارگردان یهودی قسمت سوم به جان لستر( کارگردان دو قسمت قبلی ، طراح و نویسنده قسمت سوم) پیش نهاد شده است ، حتی وودی هم که اغلب نقش منجی را ایفا می کند  در این سکانس منفعل وعاجز از نجات گروهی این جمع می باشد . در حاشیه دوبله و ورود بی رویه این محصولات به بازار شبکه مجاز نقدهای فراوانی وارد است که در زمانی بسیار نزدیک بدان خواهیم پرداخت .
علیرضا پورصباغ
منبع:رجانیوز